کیان کوچولوکیان کوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

خاطرات کیان

شیرین کاری

1392/4/24 9:53
نویسنده : مامان کیان
250 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ناناز مامان

امروز می خوام از شیرین کاریات بگم که دیگه با این کارت دل مامانی رو بردی مامان هم نمیتونه سرکار طاقت بیار به همین دلیل با مدیرعامل مهربون شرکتمون صحبت کردم و با اینکه حضور تمام وقت من تو شرکت لازمه ولی موافقت کردن که برای یه مدت نیمه وقت بیام .

نانازی من الان دیگه کامل به دو طرف برمی گرده ،من هم به خیال اینکه شما  فقط یه با ر قلط می زنی  گذاشتمت زمین تو پذیرایی و خودم رفتم آشپزخانه کارام رو انجام بدم که دیدم بعد از چند دقیقه صدای جنابعالی درومد وقتی نگات کردم از تعجب شاخ درووردم شما تا وسط اتاق اومده بودی و داشتی با پایه مبل بازی می کردی و چون پایه ها سفت بود صدات درومد

تازگیا پسری هروقت کسی باهاش حرف می زنه دستش رو دراز میکنه مبره سمت دهان طرف مقابل و با او هم صدا می شه (آآآآآآاااااااواواواواوا)

مامان جون و بابا احمد(مامان و بابای مامانی) هر چی دلشون بخواد میدن کیان کوچولوی مامان بخوره مثل: بستی ،هندوانه،آب طالبی،شربت آلبالو،خود آلبالو و....

اینم مدرک :

برای دیدن بقیه عکسهای این شیرین عسل بیا تو ادامه مطلب...

اینم چندتا عکس دیگه

الهی مامان قربون اون خنده های نازت بشه (ای خدای مهربون از این خنده های ناز و این حس قشنگ نصیب همه خانم های دنیا بکن..الهی آمین..
اینجام که جلوی در خونه بابایی داشت ماشین درست می کرد شما اینقدر داد و فریاد کردی و براش  دست و پازدی که  بابایی هم کارش رو نیمه ول کرد وشما رو بازی داد
اینجا هم که داری شربت شیره انگور می خوری
بابایی شمارو داد به عزیز که به ادامه کاراش برسه شما داری مات و مبهوت بهش نگاه می کنی که چرا دیگه بازیت نمیده
عزیزجون در حال دادن بستنی به پسری
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)