کیان کوچولوکیان کوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

خاطرات کیان

واکسن زدن

ای جانم... کوچولوی مامانی دیروز بردمت برای واکسن زدن الهی قربون اون خوش اخلاقیات بشم وقتی واکسن اول زدهشد شروع کردی به گریه کردن اما وقتی خانم دکتر باهات صحبت کرد گریه رو قطع کردی و خندیدی و خانم دکتر هم واکسن دوم رو زد که دوباره گریه کردی ولی بلافاصله وقتی عزیز جون که بیرون اتاق بود رو دیدی ساکت شدی وقتی اومدیم خونه یه سه چهار ساعتی خوب بودی ولی بعدش چنان گریه ای میکردی که مامان دلش ریش ریش شد تا اینکه به زور تونستم بخوابونمت شب هم که تب داشتی همش بیدار می شدم ودرجه تبت رو می گرفتم خوشبختانه مثل سری قبل تبت خیلی بالا نبود که بخوام هم بهت قطره بدم هم پا شویت کنم شب رو راحت خوابیدی صبح هم دوباره بهت قطره دادم و بردمت خونه عزیز جون . حا...
14 مرداد 1392

واکسن زدن

8خرداد برای دومین بار بردمت برای واکسن زدن یه کوچولو اولش گریه کردی ولی خیلی زود آروم شدی ،بعد ازاینکه آوردمت خونه با اینکه هر 4ساعت بهت قطره میدادم ولی بازم تب داشتی خیلی می ترسیدم و همش گریه می کردم شبا تا دیر وقت بیدار بودم و حوله خیس می کردم و میذاشتم رو اون دستو پای کوچولوت وقتی تبت پائین می اومد می خوابیدم و هر یک ساعت بیدار می شدم و تبت رو اندازه میگرفتم .... (راستی بار اول که واکسن زدی اصلا تب نکردی)   عسلکم به اندازه تمام هستی دوست دارم و برات آرزوی سلامتی می کنم....   ...
19 تير 1392
1